خانه/آموزش و دانلود/فرآیندهای جوشکاری/ تعریف اصطلاحات جوشکاری و برشکاری 2

تعریف اصطلاحات جوشکاری و برشکاری 2

Heat – affeted zoon: منطقه تحت تأثیر حرارت منطقه ای از فلز پایه که در زمان جوشکاری و برشکاری ذوب نمی شود. ولی خواص مکانیکی آن به دلیل حرارت ناشی از جوشکاری و برشکاری تحت تأثیر قرار می گیرد.
Interpass tempratur: بالاترین دمای فلز پایه در زمان انجام جوشکاری و یا برای جوش های چند پاسه بیشترین دمایی که یک پاس می تواند داشته باشد تا جوشکاری پاس بعدی مجاز باشد.
Joint penetration: فاصله اندازه نفوذ اتصال، فاصله بین سطح جوش تا انتهای اتصال.
Kehole welding: یک روش جوشکاری است که با متمرکز کردن گرما در یک نقطه با ایجاد یک روزنه محل شروع حوضچه مذاب ایجاد شده و سپس یا حرکت حوضچه مذاب را توسعه داده وجوشکاری انجام می شود.
Lap or overlap: اندازه فاصله بین لبه دو ورق وقتی که برای جوشکاری روی هم قرار می گیرند.
Lower transformation temprature: دمای شروع تشکیل فاز آستنیت در زمان گرم کردن قطعه.
Melt in: یک تکنیک جوشکاری است که تمرکز حرارت به گونه ای تنظیم می شود که حرارت ناشی از جوشکاری لبه های جوش را نیز ذوب می کند.
Oscilation: حرکات نوسانی الکترود و فیلر که توسط جوشکار یا دستگاه جوشکاری ایجاد شده و بستگی به قطر فیلر و الکترود دارد. اندازه نوسان بین یک تا سه برابر قطر الکترود است.
Overlay: روی هم قرار گرفتن، یک کلمه غیر استاندارد است که در ASME IX و در توضیح جوشکاری های سطحی استفاده شده است.
Overlay,corrossion-resistance weld metal: فلز جوشی که در یک لایه یا بیشتر برای انجام جوشکاری های سطحی اعمال می شود و اغلب این نوع جوشکاری برای بهبود مقاومت خوردگی سطح انجام می شود.
Over lay,hard facing weld metal: فلز جوشی که در یک لایه یا بیشتر برای انجام جوشکاری های سطحی اعمال می شود و اغلب این نوع جوشکاری برای بهبود سختی روی سطح فلز انجام می شود.
Pass: پیشروی جوش در یک مرحله حین جوشکاری روی سطح، در امتدا اتصال. نتیجه پاس یک لایه جوش یا شکل گیری بستر جوش است.
Pass,wash: آماده سازی سطح برای انجام آزمایشهای غیر مخرب.
Peel test: آزمایشی مخرب برای بررسی خواص مکانیکی جوش هایی که اتصال آن ها به صورت قرار گرفتن لبه دو قطعه روی یکدیگر ایجاد شده است.
Peening: کار مکانیکی روی قطعه با اعمال ضربه.
Performance qualification: سنجش توانایی جوشکار یا اپراتور جوشکاری جهت انجام جوشی قابل پذیرش طبق معیار های استاندارد.
Plug weld: جوشی که در یک محیط دایره ای یا روی روزنه ای با هندسه ای معین انجام می شود. ممکن است اتصال به شکل T یا روی هم باشد و دیواره های روزنه ممکن است با هم موازی باشند.(جوش های نقطه ای و گوشه این نوع جوش را شامل نمی شوند.)
Polarity,revers: قطبیت معکوس، در جوشکاری که با برق مستقیم زمانی که قطعه کار به قطب منفی و الکترود به قطب مثبت وصل می شود.
Polarity,straight: قطبیت مستقیم، در جوشکاری با برق مستقیم زمانی که قطعه کار به قطب مثبت و الکترود به قطب منفی وصل می شود.
Postbraze heat treatment: انجام عملیات حرارتی بعد از لحیم کاری.
Postheating: هر گونه عملیات گرمایی بعد از انجام جوشکاری، لحیم کاری نرم ، لحیم کاری سخت، پاشش گرم و برشکاری.
Post weld heat treatment: عملیات حرارتی که بعد از جوشکاری انجام می شود.

Powdre: فیلر جوشکاری که به صورت پودر های فلزی اعمال می شود.
Preheat maintenance: کمترین دمای پیش گرم یا طبق بعضی تعاریف بیشترین دمایی که جوش در آن نگهداری شده تا عملیات حرارتی شروع شود.
Preheat temperature: کمترین دمای پیش گرم برای شروع جوشکاری.
Preheating: اعمال گرما به فلز پایه قبل از شروع جوشکاری یا برشکاری تا اینکه فلز پایه به حداقل دمای پیش گرم برسد.
Seal weld: هرگونه طراحی جوش اولیه ای با استحکام مشخص که برای جلوگیری از نشت انجام می شود.
Seam weld: جوش پیوسته ای که بین دو قطعه روی هم و یادر یک سطح انجام می شود. یک جوش درزی ممکن است از یک لایه و یا از چند لایه پیوسته انجام شده باشد.
(Short – circuiting transfer (GMA: در زمان قوس کوتاه انتقال فلز جوش به حوضچه مذاب از طریق یک فیلر مصرفی تأمین می گردد.
Single – weld lap joint: اتصال روی هم که جوشکاری روی لبه یکی از قطعات انجام می شود.
Slag inclusion: ناخالصی های غیر فلزی که در زمان انجام جوشکاری بین لایه های جوش یا بین لایه های جوش و فلز پایه حبس می شوند.
Specimen: نمونه یا قطعه تست.
Spot weld: جوشی که بین دو قطعه روی هم از یک سطح داخلی شروع و ممکن است تا سطح خارجی ادامه پیدا کند. سطح مقطع جوش تقریبا” دایره ای است.
Spray – fuse: یک روش جوشکاری در پاشش گرم که برای نفوذ اتم های فلز جوش و فلز پایه دوباره آن ها را تا دمایی مشخص گرم می کنند.
(Spray – transfer (arc welding: انتقال مذاب از فیلر مصرفی به حوضچه مذاب از طریق قطرات ریز مذاب انجام می شود.
Stringer bead: جوشی که بدون نوسان عرضی نوک الکترود انجام می شود.
Surfacing: اعمال جوشکاری، لحیم کاری پاشش مذاب گرم به روی سطح جهت رسیدن به ابعاد یا خواص مورد نظر.
Test coupen: نمونه ای که جهت انجام تست برای تأیید دستورالعمل یا اجرا، جوشکاری و لحیم کاری می شود. یک قطعه ممکن است نمونه تست باشد و نمونه تست می تواند لوله، ورق یا شکل هندسی مشخصی داشته باشد. نوع جوش، سطحی، شیاری و گوشه ای می تواند باشد.
Test specimen: قسمتی از نمونه تست جوشکاری که جهت آزمایشهای مکانیکی آماده می شوند. آزمایش های لازم شامل خمش، کشش، ضربه، تست مایکرو و … می باشد. یک نمونه (spcimen) ممکن است خود نمونه تست جوشکاری (test coupon) باشد. برای مثال در لوله هایی با قطر کم، لوله به طور کامل تحت تست کشش قرار می گیرد.
(Thermal cutting(TC: گروهی از فرایندهای برشکاری که با ذوب، سوختن یا تبخیر موضعی قطعه انجام می شود.
(Throat,actual (of fillet: انداز ه گلوی واقعی جوش گوشه ای، کمترین فاصله بین ریشه جوش گوشه ای تا سطح جوش.
(Throat,theorical (of fillet: فاصله بین ریشه جوش گوشه ای تا سطح جوش که از روش ریاضی و تئوری محاسبه می شود. این محاسبات با فرض اینکه فاصله دو قطعه در پاس ریشه برابر با صفر است انجام می شود.
Under cut: شیاری که بین فاز پایه و جوش در پاس ریشه یا لایه آخر جوشکاری ایجاد می شود.
Upper transformation temprature: دمایی که در زمان گرم کردن کل فریت به آستنیت تبدیل می شود.

Usability: میزان توانایی فیلر در انجام یک جوش بدون عیب و سالم.
Weave bead: در روش های جوشکاری دستی و نیمه اتوماتیک نوسان عرضی نوک فیلر یا الکترود برای تشکیل بستر جوش.
Weaving: یک تکنیک جوشکاری است که نوسان نوک فیلر و الکترود به صورت عرضی است.
Weld,autogeous: جوش ذوبی که بدون استفاده از فیلر انجام می شود.
Weld bead: فلز جوشی که نتیجه یک پاس جوشکاری است.
Weld face: سطح جوش از طرفی که جوشکاری انجام شده است.
Weld interface: سطح بین لایه جوش یا بین لایه های جوش و فلز پایه در فرایندهای جوشکاری ذوبی.
Weld metal: فلز جوش، در فرایندهای جوشکاری ذوبی قسمتی از فیلر و الکترود که ذوب شده و منطقه جوش را تشکیل می دهد.
Weld size – groove weld: فاصله بین سطح جوش تا عمق جوش بدون در نظر گرفتن نفوذ جوش.
Weld reinforcement: فلز جوشی که در سطح جوش یا ریشه اضافه بر مقدار لازم جهت جوش لازم است.
(Weld size (for equal leg fillet welds: طول بیشتری ساق جوش در جوش های گوشه ای.
(Weld size (for nonequal leg fillet weld: در جوش های گوشه ای طول ساق بزرگتر جوش.
Welder: شخصی که عملیات جوشکاری را در فرایندهای جوشکاری دستی و نیمه اتوماتیک انجام می دهد.
(Welding,arc stud (SW: فرایند جوشکاری که جهت جوشکاری یک زائده، دو قطعه مشابه و یا هر قطعه ای با ایجاد قوس الکتریکی انجام می شود. این فرایند بدون استفاده از فیلر مصرفی انجام می شود.
Welding,automatic: جوشکاری که توسط ماشین جوشکاری و بدون دخالت اپراتور انجام می شود. تجهیزات جوشکاری ممکن است در زمان جوشکاری بارگذاری شوند.
Welding,consumable guid electroslag: تغییر در فیلر اضافی که در فرایند جوشکاری ESW استفاده می شود.
(Welding,electrogas (EGW: یکی از فرایند های جوشکاری که قوس بین فیلر مصرفی پیوسته و حوضچه جوش ایجاد می شود. جوش عمودی با استفاده از نگهدارنده انجام می شود. این فرایند ممکن است با/یا بدون اعمال فشار انجام شود. و استفاده از گاز محافظ اجباری نیست. در حالتی که از الکترود پوشش دار با مغزی جامد استفاده می شود، ممکن است از گاز محافظ استفاده شود.
(welding,electron beam (EBW: جوشکاری با اشعه الکترونی. در این فرایند جوشکاری حرارت مورد نیاز جهت ایجاد حرارت با پرتو الکترونی ایجاد می شود. الکترون توسط منبعی به نام (EMITTER) تولید می شود. الکترون ها توسط دستگاهی به نام (GRID) شتاب داده می شوند و لنزهای مخصوصی جهت متمرکز کردن آن ها استفاده می شود. چهار متغیر منحصر به فرد و اصلی در این روش ولتاژ شتاب دهنده پرتو، شدت جریان پرتو، شعاع کانونی پرتو و سرعت جوشکاری می باشد.
(Welding,electroslag (ESW: جوشکاری سرباره الکتریکی. این روش برای قطعات خیلی ضخیم استفاده می شود، دو قطعه را بدون انجام لبه ساز ی کنار هم قرار داده و جهت پیشرفت جوشکاری در جهت عمود است. فرایند ESW شبیه ریخته گری است. بنابراین احتمال ایجاد ترک در جوش زیاد است.
(Welding,flux-cored arc (FCAW: جوشکاری با قوس الکتریکی تو پودری. در این فرایند الکترود به صورت میله ای توخالی است که محفظه خالی پر از پودر است و الکترود مصرفی در مرکز میله قرار دارد. در این روش قوس الکتریکی بین پوسته خارجی میله و فلز پایه ایجاد شده و محافظت از حوضچه مذاب در یک فرایند خود به خود انجام می شود.
(Welding,friction(FRW: جوشکاری اصطکاکی. در این فرایند گرمای لازم برای ایجاد ذوب از مالش دو قطعه به هم تولید می شود و برای پرکردن اتصال نیاز به فیلر و الکتررود نیست.
Welding,friction,inertia and continuous drive: جوشكاری اصطكاكی، اينرسي و پيوسته. دو نوع فرايند جوشكاری اصطكاكی هستند كه در حالت اينرسی نيروي لازم جهت چرخش قطعه توسط يك چرخ تهيه و در حالت پيوسته نيروی مكانيكی جهت چرخش قطعات از يك منبع الكتريكی يا موتور هيدروليكی تأمين می گردد.

<< قبلی

>> بعدی